درباره سریال ۱۳ دلیل برای اینکه…

درباره سریال ۱۳ دلیل برای اینکه…

سال ۲۰۱۷ بود که نخستین فصل سریال ۱۳Reasons Why پا به عرصه گذاشت و درام بی‌نظیری را با سیری در رومنس و تراژدی ارائه داد. این فصل که بر اساس رمانی از «جِی اشر» به همین نام ساخته شده بود، داستان خودکشی «هانا بیکر» را تعریف می‌کرد. داستانی که روشنگر مشکلات یک نوجوان یا به اصطلاح تینیجر در جامعه کنونی بود و حقیقت، هرگز در آن سانسور نمی‌شد. در اصل، این معضلات کمتر بیش از اندازه نشان داده می‌شدند و مخاطب به اندازه هر کدام از آن‌ها را درک می‌کرد، نه نسخه‌ای که پیاز داغش زیاد شده باشد. حال، به فصل سومی می‌رسیم که مشخص نیست می‌توان آن را دنباله فصل‌ اول دانست یا به عنوان یک اثر کاملا مجزا پذیرفت. در ادامه با نقد فصل سوم سریال ۱۳Reasons Why همراه باشید تا به این بپردازیم که چرا «سیزده دلیل برای اینکه» دیگر نمی‌تواند حتی نام خود را توجیه کند.

 

سازنده: برایان یورکی

بازیگران: دیلن مینت، آلیشا بو، کریستین ناوارو، دوین دروید، جاستین پرنتیس
برندن فلین، راس باتلر، مایلز هیزر، ان وینترز و کیت والش

شبکه پخش کننده: نتفلیکس

فصل اول ۱۳Reasons Why با شیوه بیان صریحش جنجال‌های زیادی به پا کرد. به همین دلیل از فصل دوم، ابتدای قسمت اول شاهد جمعی از بازیگران اصلی هستیم که به بیننده در رابطه با تماشای اثر هشدار می‌دهند. در این فوتیج گفته می‌شود این شو به مواردی همچون تعارض جنسی، استعمال مواد مخدر و خودکشی می‌پردازد و با بیان مواردی درباره آن‌ها، سعی می‌کند بحث‌ها و صحبت‌هایی را آغاز کند. حال این صحبت‌ها می‌توانند در ابعاد وسیع رسانه‌ای باشند یا توسط بینندگان در جهت بهتر کردن احوال جامعه و مردم صورت بگیرند. در ادامه به مخاطبان گوشزد می‌شود اگر خودشان با چنین مسائلی سروکار دارند، این سریال ممکن است برای آن‌ها مناسب نباشد و ترجیحا با فرد بزرگسال و مورداعتماد به تماشای آن بنشینند. مگر این عنوان به مسائلی اشاره ندارد که نوجوانان با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند؟ آن وقت این اثر برای همان کسانی که باید دایره اصلی مخاطبان سری را تشکیل دهند، مناسب نیست؟ بنابراین سؤالی پیش می‌آید که صراحتا چه کسانی باید سیزده دلیل برای اینکه را ببینند؟ اگر جوابی برای این سؤال ندارید، نگران نباشید. چراکه خود نویسندگان هم با فصل سومی که ساختند ثابت کردند نمی‌دانند چه مسیری را طی می‌کنند.

کلیف‌هنگری که نویسندگان در پایان فصل دوم قرار داده بودند، بینندگان را منتظر سومین فصل نگه می‌داشت. البته، آن بینندگانی که توانسته بودند تا پایان، دومین فاز سری را تحمل کنند. بنابراین، پیش از اینکه به جدیدترین فصل این سریال برسیم، باید نگاهی به آثار پیشین سری نیز داشته باشیم و در این مقاله نیز سعی شده روند کنونی این اثر با راهبرد سابقش مقایسه شود.

فصل دوم مضمونی که به سریال برتری می‌بخشید را تا حد زیادی تغییر داد و شیوه خلاقانه داس

تانگویی فصل نخست را فراموش کرد. هر چند نویسندگان توانسته بودند به طوری مینیمال و حداقلی، ماهیت روایت را جمع‌وجور و بینندگان بیش‌تری را حفظ کنند، همچنان هیچ اثری از آن درامی نبود که افتتاحیه سری به شیوه‌ای متمایز ارائه داد. سؤالی که پس از پایان فصل دوم برای من ایجاد شد، این بود که فصل بعد می‌خواهد به چه چیزی بپردازد و چه مفهومی را به مخاطبش القا کند.

همانطور که پیش‌تر هم اشاره شد، نویسندگان توانستند پایانِ بخشی از ماجرا را باز بگذارند، اما همچنان جزء باز مانده کشش تعریف تقریبا ۱۳ ساعت دیگر از داستان را نداشت. اینجا بود که آن‌ها متوجه شدند مجبورند یکی از شخصیت‌های اصلی خود را فدا کنند. این فصل به یک سؤال بزرگ می‌پردازد: چه کسی «برایس واکر» را کشت؟ سپس سعی شده برایس واکر با بازی جاستین پرنتیس در فلش‌بک‌ها حضور پیدا کند و روند پردازشش در این سکانس‌ها دنبال می‌شود. «کِلِی جنسن» نیز با شخصیت تازه اضافه‌شده این فصل، یعنی «آنی آچولا» با انگیزه‌های متفاوت و عجیب‌وغریب خود به دنبال قاتل برایس هستند.

رونوشتی سطحی

فصل جدید ۱۳Reasons Why در بخش داستانگویی، تقلید شکست‌خورده‌ای از نخستین فصلش محسوب می‌شود. در این فاز شاهد بازگشت راوی هستیم. این وظیفه بر دوش «آنی» است؛ دختری که چندین سال اخیر بارها دبیرستان خود را عوض کرده، اکنون در لیبرتی های به سر می‌برد و نمی‌تواند خودش را از هیایوی آن دور نگه دارد. به همین دلیل ما شاهد سه برهه زمانی هستیم. یکی از آن‌ها که مشخصا زمان حال است، دیگری قبل از مرگ برایس رخ می‌دهد و گوینده داستان ما که وظیفه او جلو بردن وقایع حال بوده، از آینده برای ما سخنرانی‌هایش را ارائه می‌دهد. برای مشخص شدن اختلافات این تایم‌لاین، تصویر هم سه روش مجزا را برای نمایش دادن روایت به کار گرفته. فلش‌بک‌های مربوط به گذشته با افکت اشباع رنگ همراه هستند و تمام صفحه نمایش را پوشش می‌دهند. از طرفی، زمان حال افکت سینمایی دارک‌تری به خود گرفته و فضای صفحه‌ نمایش را به طور کامل پر نمی‌کند.

گاهی اوقات هم کارگردان تصمیم می‌گیرد تا برای برقراری ارتباط بیش‌تر و درک بهتر بیننده، تصاویر آنی از آینده را به نمایش بگذارد که سیاه و سفید هستند. نکته جالبی که در مورد سکانس‌های آینده آنی وجود دارد، این است که با جلو رفتن داستان و نزدیک‌شدن به انتهای فصل، رنگ‌ها کم کم به چشم می‌آیند و در نهایت، زمانی که حال و آینده به هم پیوند می‌خورند، اختلاف تصویری نیز از بین می‌رود. این خلاقیت به کار گرفته شده یکی از معدود مواردی است که مزیت فصل سوم محسوب می‌شوند.

راوی داستان ما دیگر آن تأثیرگذاری مورد انتظار را ندارد و این اشکال دلایل مختلفی دارد. در فصل اول، هانا بیکر فقط راوی داستان نبود و در اصل فردی بود که بینش ما را کنترل می‌کرد. اگر او می‌خواست داستان برای چند دقیقه جایی متوقف شود، این کار انجام می‌شد. اگر او می‌خواست از برخی بخش‌ها سرسری بگذرد و بعضی نکات را نادیده بگیرد، ما نیز بالاجبار مجبور بودیم با او همراهی کنیم. درست است گاهی «کلی» با سرپیچی‌هایش باعث می‌شود هانا کنترل مطلقش را از دست بدهد، اما باز هم روایت داستان به تصمیمات کلیدی هانا مربوط می‌شد. در فصل سوم اما آنی نه‌تنها کنترلی روی داستان ندارد، بلکه داستان او را کنترل می‌کند. او فقط سعی کرده گوینده‌ای باشد که صرفا به تعریف ماجراهای در حال وقوع بپردازد، نه کسی که مالک داستان است.

دومین مشکل به سخنان وی و مفاهیم آن‌ها مربوط است. این معضل مربوط به گریس سیف، بازیگر این نقش نیست و به نویسندگان برمی‌گردد. این شو مرتبا سعی دارد به مخاطب بگوید صحبت‌ها و جملات آنی بسیار مهم هستند و بدون آن‌ها درک بیننده خدشه‌دار می‌شود. درست همانند پادکستی که عنوانش «تحلیل‌های فلسفی جامعه نوجوانان» باشد و پیام‌هایش از نظر عمق بینش، نه‌تنها به آن نزدیک نشوند، بلکه گاهی خنده‌دار هم به نظر برسند. برای مثال با لحنی شگفت‌آور می‌گوید «همه‌چیز روی همه‌چیز تأثیر می‌گذارد» و توقع دارد متوجه نشوید که از چنین حقیقتی واضح‌تر پیدا نمی‌شود.

هم تکامل و هم قوس شخصیتی آنی خالی از اشکال نیست.

البته هم تکامل و هم قوس شخصیتی آنی نیز خالی از اشکال نیست. از زمانی که ما با روایت همراه می‌شویم، او تقریبا با همه دوستی نزدیکی تشکیل داده که برخی از آن‌ها قابل توجیه هستند. برای مثال او برایس را به این دلیل می‌شناسد که مادرش پرستار پدربزرگ برایس محسوب می‌شود و آن‌ها در خانه مهمان خانواده واکر زندگی می‌کنند. یا «جسیکا دیویس» را در راه انتخاب شدنش به عنوان رئیس شورای دانش‌آموزی همراهی کرده و به این دلیل آن‌ها بیش‌تر موارد حتی مسائل جنسی را نیز به اشتراک می‌گذارند. در جهت مخالف، داستان هرگز به ما نمی‌‌گوید آنی چه زمانی و چرا با «تونی پدیا» صمیمی شد. همچنین فضولی دائم و قهرمانانه (!) او بعد از مدتی آزاردهنده و بیش از حد می‌شود؛ به‌طوری که به شخصه حس می‌کنم گاهی سریال در مسیر ژانر جاسوسی قرار گرفته تا درام نوجوانانه. این مورد باعث شده حتی بیش‌تر نماهای قوسی خانه خانواده واکر در نهایت به او اشاره کنند که کنج اتاق به صورت یواشکی در حال مشاهده و ضبط اعمال افراد است.

روند فصل سوم ۱۳Reasons Why برای توجیه نامش این است که در هر قسمت با یک سرنخ دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و این این چرخه آن‌قدر تکرار می‌شود و می‌شود که دیگر اشتیاق مخاطب برای دنبال کردن داستان از بین برود. فلش‌بک‌ها مورد دیگری هستند که در ابتدا شاید جالب به نظر برسند، اما با گذشت زمان گیج‌کننده و بی‌هدف پیش می‌روند. این فلش‌بک‌ها برای توجیه دانایی شخصیت‌های مختلف از موارد معینی استفاده می‌شوند. بنابراین نه‌تنها خودشان دارای مقدار زیادی از مکالمات و اطلاعات پخش و پلا هستند، در زمان حال با مکالمات و اطلاعات به‌هم‌ریخته بیش‌تری ادامه می‌یابند.

بگذارید با یک مثال این موضوع را شرح دهم. فرض کنید خرده کاغذهایی روی زمین پخش شده باشند و هر کدام از آن‌ها در انتهای یک نخ بلند قرار دارند. شما با دنبال کردن آن نخ بلند به شیوه‌ای بدون هیجان و انگیزه، کاغذ مد نظر را پیدا می‌کنید. سپس وقتی آن را برمی‌دارید متوجه می‌شوید روی آن‌ها چند پاراگراف متن نوشته شده که باز هم حوصله‌سربر و بدون افت‌وخیز است. در نهایت هم گفته شده به فلان مکان بروید و با بی‌میلی اطلاعات پخش دیگری را به‌دست بیاورید. این بازی درست در فصل سوم سیزده دلیل برای اینکه بارها و بارها انجام می‌شود. به همین دلیل، داستان تبدیل به‌ چرخه‌ای از سؤالاتی مانند «فکر می‌کنی فلانی این کار را انجام داده؟» یا «واقعا فکر می‌کنی او توانایی انجام چنین کاری را دارد؟» تبدیل شده.

این فلش‌بک‌ها حتی باعث طولانی‌تر شدن داستان هم شده‌اند که نه‌تنها روی پرسپکتیو مخاطب تأثیر گذاشته، بلکه باعث شده بازیگران هم نتوانند به خوبی از پس ایفای نقش شخصیت‌هایشان بر بیایند. در اصل هنوز هم سعی شده موارد جنجالی مطرح شوند، اما با طولانی بودن روند معرفی و پردازششان، پیام روایت دیگر آن تأثیرگذاری الزامی را ندارد. بازیگران هم که در صدد ایجاد واقعیتی باورپذیر برمی‌آیند، نمی‌توانند آن را پیدا کنند و در نتیجه، طولانی بودن پلات بیش‌ترین صدمه فنی را به بازیگران زده. نکته جالب‌ توجه دیگر این است که حتی نام قسمت‌ها هم بسیار بلند و ناهمخوان است.

رستگاری تعریف‌نشده

فصل سوم ۱۳Reasons Why بیش از هر چیزی، درباره مفهوم رستگاری است و سعی می‌کند این پیام را از طریق دو شخصیت خود، یعنی برایس و تایلر به مخاطبش برساند. برایس در دو فصل قبلی به عنوان یک متجاوز سریالی معرفی شده بود که نه‌تنها رحمی ندارد، بلکه با ثروت خانواده‌اش می‌تواند منتظر عواقب بد اعمال خود نیز نماند. تایلر در فصل اول به عنوان یکی از دلایل خودکشی هانا بیکر معرفی شد و با مسیری که طی کرد، تحولات عظیمی را به خود دیده بود. این تحولات باعث شدند او روند جدیدی را تجربه کند و چندین بخش داستانی را به خود اختصاص دهد. مشکل بزرگ این است که نقش او در پیشبرد داستان به اندازه ساب‌پلات بود و هرگز در حدی وارد داستان اصلی نشد که بتواند آن را جلو ببرد. در فصل سوم او یکی از ستون‌هایی داستانی معرفی شده و قسمت بزرگی از ماجراها به او مربوط است. مخاطبان هم هرگز آن طور که نویسندگان مد نظر داشته‌اند با او همذات‌پنداری نمی‌کنند و این بخش از ماجرا اشکالات متعددی را به خود می‌بیند.

حتی با اینکه اتفاق فصل دوم با محوریت او از نظر بار تراژیک مفاهیمی زیادی را در خود جا داده بود، پتانسیل آن با تصمیم غلطی که رفته شده هدر رفته.

البته برایس هم پتانسیل‌های هدر رفته زیادی دارد. این فصل به این موضوع اشاره دارد که گاهی جامعه نمی‌گذارد افراد بد تغییر کنند و رو به بهبود پیش بروند. برایس متوجه عمق فاجعه شده و سعی دارد تا جای ممکن اعمال آزاردهنده‌اش را جبران کند. او سعی می‌کند در روابطش پیشرفتی داشته باشد و در نهایت دوستی مسالمت‌آمیز و آشتی‌جویانه تشکیل دهد. اما مدام تلاش‌هایش شکست می‌خورد و رو به افسردگی پیش می‌رود. این به بن‌بست‌خوردن‌ها یکی دیگر از مواردی هستند که سریال به خوبی نمایان کرده. اما تضاد ایجاد شده با فصل‌های پیشین به صورت خلاصه خوب از آب درنیامده. کم و زیاد شدن این تضاد باعث می‌شود مخاطب گیج بماند و نفهمد در نهایت تصمیم برایس چه بوده. سپس، این حرکت رو به تغییر در یک صحنه کنار گذاشته می‌شود که در بخش دارای اسپویل مقاله به آن پرداخته خواهد شد.

مادر برایس یکی از پردازش‌شده‌ترین شخصیت‌های فصل سوم به شمار می‌رود و بیش‌تر سکانس‌هایش معنادار و باهدف هستند. به همین دلیل، شاید تنها شخصیتی باشد که بیننده از نظر فکری، کاملا آگاهانه او را دنبال می‌کند. گذشته او کاملا مشخص و تأثیرگذار است، به‌گونه‌ای که تمام روابط خانه واکرها درک می‌شوند و می‌توان افکار پشت آن‌ها را دید.

لحن روایی این فصل، به شخصیت اصلی داستان، یعنی کلی هم آسیب زده.

بعد از همه این شخصیت‌ها، به مهم‌ترین فرد یعنی کلی می‌رسیم. کلی ستاره داستان به شمار می‌رود و فصل سوم هم بیش‌تر ماجرا را با تمرکز روی او تعریف می‌کند. اما موضوع اینجاست که به غیر از اسکرین‌تایم زیاد وی، خبری از پردازش‌های به‌جا و پیش‌رونده نیست. به همین دلیل، پس از دیگر شخصیت‌ها به آن می‌پردازم. در فصل دوم، با شخصی طرف بودیم که قصد داشت مرگ هانا بیکر را هضم کند، با آن کنار بیاید و در نهایت به زندگی خود ادامه دهد. در فصل سوم، کلی نقش قهرمانی را بازی می‌کند که شعارش کمک به دیگران محسوب می‌شود، اما در عمل به فکر ارضای کنجکاوی خود است. برای مثال در صحنه‌ای که کلی از راز غمگین و احساسی تونی باخبر می‌شود، به جای دلداری و صحبت درباره احوال او، می‌خواهد سریعا به قتل برایس بپردازد و تحقیقات را ادامه دهد. درست است که ویژگی کنجکاوی بخشی از خصوصیات وی بوده، اما در این فصل به‌قدری بیش از اندازه نشان داده شده که گاهی کلافه‌کننده و بی‌معنی به نظر می‌رسد.

از طرفی، او که در دو فصل اول اعتماد خودش را نسبت به پلیس، مقامات قانونی و مشاوران از دست داده، سعی می‌کند مأموری خودخوانده باشد. این مأمور خودخوانده بودن قبلا هم در سریال دیده شده بود، اما هرگز به این اندازه بُلد نبود و موجب نمی‌شد برخی استدلال‌های پایه‌ای، مسخره و بدون منطقِ درستِ پشتیبان به نظر برسند. تلاش او برای بقا هم با عقل جور در نمی‌آید و اصلا با شخصیت‌پردازی‌های پیشین او همخوانی ندارد.

فصل سوم ۱۳Reasons Why سعی می‌کند تحلیل‌های جدیدی از خودکشی هانا را به بیننده‌اش ارائه دهد. این تحلیل جدید، درک قبلی را عوض می‌کند و سعی می‌کند نور قبلا دیده نشده‌ای را به ماجرای فصل اول بتاباند. اما نه تنها به نفع سریال پیش نمی‌رود، بلکه به ضرر آن تمام می‌شود. نویسندگان سعی می‌کنند فلسفه‌ای را به یک دلیل واحد برسانند که درکش برای هر فرد متفاوت است.

چند پاراگراف بعدی بخش‌هایی از داستان این فصل را اسپویل می‌کنند.

پایان‌بندی فصل سوم ۱۳Reasons Why با اختلاف یکی از بدترین اندینگ‌هایی است که در سریالی تلویزیونی به نمایش درآمده. «مانت‌گامری دلاکروز» با بازی «تیموتی گرانادروس» به عنوان قاتل برایس واکر شناخته می‌شود، در حالی که او هیچ‌ دخالتی در این زمینه نکرده. داستان از این قرار است که تایلر، بالاخره برای تعارض جنسی از او شکایت می‌کند و او را به زندان می‌فرستد. سپس صبح روزی که آنی برای ملاقات با پلیس قرار دارد، مانتی در زندان کشته می‌شود. به همین دلیل، آنی تصمیم می‌گیرد او را به عنوان قاتل به پلیس معرفی کند. قاتل واقعی، «الکس استندال»، پسر یکی از نیروهای پلیس بوده. بنابراین، وقتی پدر الکس متوجه می‌شود او قاتل برایس است، سعی می‌کند با انگیزه‌های مخالف او را دور از ماجرا نگه دارد.

این منطق غلط پایه‌گذار قسمت آخر حدودا ۷۰ دقیقه‌ای فصل آخر است. دلیل الکس برای کشتن برایس نیز احمقانه به نظر می‌رسد. «زک» در دعوایی با برایس، زانوی خود را می‌شکند و آینده ورزشی خود را از دست می‌دهد. به همین دلیل، در بندر مجددا با برایس درگیر می‌شود، یک پا و دو دست او را می‌شکند و او را آن‌جا رها می‌کند. برایس همان شب با جسیکا قرار ملاقات داشته و به او گفته بوده برای داشتن احساس امنیت، فرد دیگری را با خودش بیاورد. جسیکا نیز الکس را همراه خود آورده بوده. برایس در این دیدار، نوار حاوی عذرخواهی خودش را به او می‌دهد و از الکس می‌خواهد که به او کمک کند. وقتی الکس او را بلند می‌کند، شاهد یکی از عجیب‌ترین اشکالات این فصل هستیم.

برایس، زک را تهدید می‌کند و تمام چیزی که داستان سعی بر تعریف داشت را زیر پا می‌گذارد. نویسندگان دوازده قسمت او را در مسیر تحول به خوبی نشان می‌دهند، سپس یک لحظه او را شیطان دو فصل پیش می‌کنند و بعد از آن ماجرا همچنان می‌خواهند بهبودیافتنش را روایت کنند. این کار فقط و فقط برای توجیه عمل الکس و در نهایت پدر وی برای حمایت از او صورت گرفت و هیچ مقصود دیگری ندارد. اگر مقصودش این باشد که برایس نمی‌توانست تغییر کند، پس چرا طی فصل نسخه در حال پیشرفت او نشان داده شد.

مشکل بعدی این است که سریال سعی می‌کند مجرم شناختن یک آدم بی‌گناه را خوب جلوه دهد. بله، مانتی فرد بسیار شروری بود و یکی از آنتاگونیست‌های داستان به شمار می‌رفت، اما هرگز مرتکب قتل برایس نشد. در حقیقت، او شاهدی هم دارد که در زمان قتل حتی نزدیک محل وقوع جرم هم نبوده، اما به این دلیل که مرده و نمی‌تواند از خودش دفاع کند، باید تمام تقصیرها را گردن او انداخت؟ این استدلال غلط کاملا در تضاد با هدف (قبلی؟) سریال قرار دارد که افشای حقیقت بود. این ضعفی است که نمی‌توان هرگز از کارنامه نویسندگان پاک کرد.

نکته دیگری که در پردازش جدید برایس نهفته، دلسوزی غلطی است که روی تأکید هم می‌شود. مثلا وقتی او متوجه می‌شود «جاستین» مجددا از هروئین استفاده می‌کند، به او قرصی از مشتقات تریاک می‌دهد. چرا او را وادار به ترک نمی‌کند؟ یعنی واقعا استفاده از یک مواد مخدر صنعتی به جای یک مواد مخدر خیابانی راه حل خوبی است؟ من که این‌طور فکر نمی‌کنم. از طرفی علت قتل برایس هم مدام تغییر می‌کند. صبح تیر خورده، شب کتک خورده و در آخر به علت غرق‌شدگی جان خود را از دست داده. لابد فصل بعد زنده می‌شود!

فیلمبرداری این فصل یکی از آن ابعادی است که توانسته در سطح خوبی باقی بماند، اما اشکالاتی نیز دارد. برای مثال در صحنه سقط جنین «کلویی»، از نمای کلوزآپی استفاده شده که نه تنها طولانی است، بلکه با بازیگری بد «ان وینترز» همراه شده. همچنین نماهای جلسات روانشناسی نیز بیانگر احساسات کامل شخصیت‌ها نیستند و بیش‌تر نیم‌رخ بازیگران را به تصویر کشیده‌اند. هرچند این موضوع می‌تواند این معنا را داشته باشد که شخصیت‌ها بخشی از خود را مخفی کرده‌اند. البته درک این موضوع برای بینندگان سخت به نظر می‌رسد. صحنه‌های خشونت‌آمیز فصل سوم بسیار محدود شده‌اند که تصمیم درستی به شمار می‌رود.

پیش‌تر هم به عملکرد خوب مادر برایس اشاره شد. شاید صحنه رویایی او با مادر هانا یکی از بهترین سکانس‌های این فصل باشد. این صحنه از نظر احساسی، فوق‌العاده به نظر می‌رسد و نورپردازی خوبی آن را همراهی کرده.

پایان اسپویل

تصمیمات غلطی که دیگر جبران نمی‌شوند

سریال ۱۳Reasons Why نمونه بارزی از عناوینی است که ساخت دنباله آن‌ها توجیه داستانی ندارند و به دلیل موفقیتی که افتتاحیه به همراه داشته، شورانرها احساس می‌کنند می‌توان آن را ادامه داد. این تصمیم برای ۱۳Reasons Why به عنوان حکم مرگ سری درآمده و انتشار فصل سوم، همان مهر تأییدی است که مدت‌هاست منتظرش هستیم. جوی که از تین دراما به Soap Opera نزدیک شده، درست همان سرنوشتی است که باعث شده جدیدترین دنباله این فرنچایز از نظر مفاهیم داستانی، نزدیک فصل نخستش هم نشود. این فصل فقط مراسم ختم برایس واکر را در خود جا نداده، بلکه کل آن مراسم ختم بی‌شکوهی برای سریال سیزده دلیل برای اینکه محسوب می‌شود.

مهدی صالح پور وب‌سایت
فعلا همین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *