معرفی سریال This is Us – آغوش گرم خانواده
شنیدن صداهای گوشخراش دوبلورهای نه چندان با استعداد از اتاق نشیمن و حتی دنبال کردن صرفا تعداد اپیزود سریالهای ترکی و کرهای به جرات یکی از بدترین تجربههاییست که این روزها در برخی خانوادهها با آن دست و پنجه نرم میکنید. سریال This is Us میتواند تا حدی شما را از این مهلکه نجات دهد.
اگر شما هم دل خوشی از این برنامهها نداشته باشید؛ در این صورت احتمالا برایتان این سوال هم پیش آمده که چرا برخی خانوادههای ایرانی شیفته چنین سریالهایی هستند و محصولات باکیفیت بیشمار دیگر را نادیده میگیرند.
پاسخ به سوال بالا قطعا آنقدر هم آسان نیست ولی به طور ساده و خلاصه میشود فرض کرد که سلیقه ایرانی و به خصوص افراد مسنتر سریالهای خانوادگی و اجتماعی را بیشتر پسندیده و آنها را به دیدن اژدها در گیم آو ترونز یا به انحطاط کشیده شدن یک معلم شیمی ترجیح میدهد. پدر و مادرها مثل ما رابطه خوبی با خشونت و هیجان ندارند و This is Us که مدتیست به سوگولی شبکه NBC تبدیل شده، همان سریال خانوادگی جذاب و آموزندهای است که نه تنها باید جایگزین بی چون و چرای سریالهای آبکی ترکی کانون گرم خانوادهها شود، بلکه نسل جوان و گاها عشق کشت و کشتار هم نباید آن را از دست دهند.
این یه واقعیته:
به گفته ویکیپدیا، هر انسان به طور میانگین با بیش از ۱۸ میلیون نفر دیگه تو یه روز به دنیا اومده. هیچ مدرکی نیست که نشون بده ما و این افراد دارای ویژگیهای اخلاقی و رفتاری یکسان هستیم.
اگر هم وجود داشته باشه، ویکیپدیا هنوز برای ما کشفش نکرده.
اولین قسمت This is Us با نمایش جملات بالا آغاز شده و در ادامه لحظاتی از زندگی کاراکترهایی را به ما نمایش میدهد که همگی در یک روز قدم به این دنیا گذاشتند. اما بر خلاف آنچه ممکن است تصور کنید، خبری از اتفاقات ماورالطبیعیه نیست و سریال هم قصد ندارد مانند یکی از فیلمهای درام معروف در آخر تمام کاراکترهایش را در مسیر زندگی یکدیگر قرار دهد. کافیست تا انتهای همان قسمت اول صبر کنید تا متوجه فرمت کلی سریال و روابط بین کاراکترها شوید.
دیس ایز آس نه نقش اولی دارد، نه قهرمانی و نه شخصیت شروری؛ سریال حتی در یک تایملاین و زمان مشخص هم روایت نمیشود. پیشزمینه و ستینگ را داستانی میتوان حول زندگی خانواده پیرسون نوشت، خانوادهای عادی و در عین حال استثنایی درست مثل زندگی همه ما. کوین، کیت و رندال فرزندهای سه قلو جک و ربکا هستند که در بیشتر طول سریال زندگی خانواده آنها در سه دوره زمانی مختلف به تصویر کشیده میشود. نمایش این سه دوره خطی نیست و حتی تا آخرین قسمت پخش شده نیز دیس ایز آس بارها به خط داستانی اولش و حتی قبلتر از آن نیز برمیگردد.
تا به امروز سه فصل از This is Us منتشر شده و با وجود اینکه هر کدام روی واقعه یا شخصیتی خاص تمرکز دارند، اما جوهره اصلی سریال را زندگی روزمره تک تک شخصیتها شکل میدهد. برای مثال در همان اپیزود اول مشخص میشود که جک یعنی پدر خانواده در مقطعی از دوران نوجوانی بچههایش درگذشته و با وجود آن که تمرکز اصلی فصل اول و حتی دوم روی شخصیت جک و نحوه مردن اوست اما زندگی هر روز کوین، کیت و رندال در زمان حال و سن ۳۶ سالگی هم بخش قابلتوجهی از داستانسرایی سریال است.
شادیها و اتفاقات خوب، مشکلات با بقیه شخصیتها، چالشهای شخصی و حتی سادهترین اتفاقات این شخصیتها، داستانی برای دیدن و شنیدن هستند. دیس ایز آس در تمام سه فصلش بارها مخاطبینش را هم از ته دل میخنداند و هم رودخانه اشک درونشان را به طغیان میاندازد. هیچ کدام از شخصیتهای سریال نه سیاه هستند و نه سفید؛ همه آنها رنگ واقعیت یعنی خاکستریاند. روابط بینشان از هم میپاشد و دوباره قطعات شکسته شده در کنار هم قرار میگیرند و مجموع همین صحنهها و لحظات زندگیشان است که همزمان ما را خوشحال و ناراحت میکند.
وجود تایملاینهای مختلف در طول داستان و نمایش برگهای مختلفی از زندگی کاراکترها در گذر زمان یکی از آن میوههای شیرین دیس ایز آس است که بعد از چند فصل به بار مینشیند و شخصیتپردازیها را عمیق و عمیقتر میکند. هر چند در فصل آخر این تعدد تایملاینها گاهی به عنوان ابزاری برای گول زدن مخاطب مورد استفاده قرار میگیرد و آنطور که باید در خدمت داستان و روایت نیست.
اما به طور کلی دن و فوگلمن و نویسندگان سریال از ایده خطهای زمانی برای توجیه رفتار و اخلاق شخصیتها استفاده میکنند. اگر یکی از کاراکترها بینهایت مهربان، دلسوز و عاشق خانوادهاش است؛ چنین خصویاتی ذاتی نبوده و از دل اتفاقاتی بیرون آمده که در سنین کمتر تجربه کرده. حتی دیس ایز آس به شکلی ساختارشکن نشان میدهد که چرا همیشه خوب بودن هم درست نیست یا چگونه اگر درست به چشمان تراژدیها و دردناکترین اتفاقات زندگیمان زل زده و آنها را بپذریم، میتوانیم به فرد بهتری تبدیل شویم.
بار آموزشی قدرتمند، نقطه قوت دیگر This is Us است. تقریبا هر قسمت حکم کلاس درسی را دارد که بیروا نیست اگر در دانشگاهها تدریس شود. سریال به نحوی روی موضوعات روزمرهای چون روابط خانوادگی، مشکلات مالی، تراژدیهای زندگی و رذیلتهای اخلاقی چون نژادپرستی و جنسینتزدگی دست میگذارد که هیچ وقت نمایش آنها اجباری و دروغین حس نمیشود.
سکانسی از سریال هست که رندال برای آرام کردن پدرش از نمونههای نژادپرستی غیرمستقیمی میگوید که در یکی از گرانقیمتترین مناطق نیوجرسی و به عنوان فرد نسبتا شناخته شدهای از محله زندگیاش روزانه با آنها مواجه میشود. هیچ لحظهای از مکالمه بین این دو کاراکتر شکلی شعارگونه و سخنرانیطور نداشته و به سادگی نشان میدهد شکلهای نهانی از تبعیض هم وجود دارد که شاید تا به امروز متوجه آنها نشده باشیم. برای درک موضوعات اجتماعی سریال هم نیازی نیست لزوما در آمریکا زندگی کنید یا با فرهنگ آن کشور آشنا باشید چرا که تقریبا تمامی آنها به شکل دیگر یا حتی یکسانی در ایران و دیگر کشورها وجود دارد.
زمان زیادی تا پخش فصل چهارم This is Us باقی مانده و با فرا رسیدن زمانش در قالب نقد و بررسی نگاه ریزتر و تخصصیتری به شاهکار خانوادگی/اجتماعی شبکه NBC خواهیم داشت. اما تا آن زمان بهتر است یک لطفی به خود و اعضای خانوادهتان کرده و دیس ایز آس را جایگزین یکی از آن سریالهای پوچ و بیمحتوای ترکی، کرهای یا کلمبیایی کنید. راستی حتی اگر علاقهای به ژانر اجتماعی نداشته و بهترین سریالهای دنیا را هم دیدید، همچنان توصیه میکنیم تجربه دیدن سریال را از دست ندهید چرا که داستان بالا و پایینهای زندگی احتمالا برای همه جذابیت دارد.